معنی عاقبت کار

حل جدول

عاقبت کار

‌فرجام

آخرالامر

لغت نامه دهخدا

عاقبت

عاقبت. [ق ِ ب َ] (ع اِ) عاقبه. پایان هر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). فرجام. سرانجام: وی هشیار بود و سوی عاقبت نیکو نگاه کردی. (تاریخ بیهقی ص 157).
بد نسگالد به خلق بد نبود هرگزش
وانکه بدی کرد هست عاقبتش بر ندم.
منوچهری.
و اگر در عاقبت کارها و هجرت سوی گور فکرت شافی واجب داری. (کلیله و دمنه).
عاقبتی هست بیا پیش از آن
کرده ٔ خود بین و بیندیش از آن.
نظامی.
یارب از لطف و کرم عاقبت خاقانی
خیر گردان تو که ما در طلبش خواب و خوریم.
خاقانی.
که از چنگال گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی.
سعدی (گلستان).
گفت پیغمبر که چون کوبی دری
عاقبت زان در برون آید سری.
مولوی.


عاقبت نگر

عاقبت نگر. [ق ِ ب َ ن ِ گ َ] (نف مرکب) عاقبت اندیش. آنکه پایان کار را نگرد. عاقبت بین: بونصر مردی بود عاقبت نگر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 176).


عاقبت بخیر

عاقبت بخیر. [ق ِ ب َ ب ِ خ َ / خ ِ] (ص مرکب) آنکه پایان کار یا زندگی او بخوبی انجامد. آنکه عاقبت حال یا کار او به خیر ختم شود. در تداول است: او عاقبت بخیر مرد.


حسن عاقبت

حسن عاقبت. [ح ُ ن ِ ق ِ ب َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نیکی پایان کار:
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست
آن به ْ که کار خود به عنایت رها کنند.
حافظ.

فرهنگ عمید

عاقبت

آخر کار، پایان هر چیز، فرجام، سرانجام،

فرهنگ معین

عاقبت

(ق بَ) [ع. عاقبه] (اِ.) آخر کار، پایان هر چیز.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

عاقبت

فرجام، سرانجام، پیامد

کلمات بیگانه به فارسی

عاقبت

سرانجام

مترادف و متضاد زبان فارسی

عاقبت

آخر، آخرکار، انتها، بالاخره، بالمال، پایان، حاصل، سرانجام، عاقبت‌الامر، فرجام، ماحصل، نتیجه، نهایت،
(متضاد) آغاز، بدایت

فرهنگ فارسی هوشیار

عاقبت

پایان هر چیزی، سرانجام

فارسی به عربی

عاقبت

اخیرا، فی النهایه

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

عاقبت

Endlich, Schließlich, Zuletzt

معادل ابجد

عاقبت کار

794

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری